علی اصغر سعیدی  عضو هیأت علمی دانشگاه تهران در رابطه با  ((جامعه‌شناسی مسکن غیر‌رسمی)) گفت :

سرپناه و مسکن یکی از اساسی‌ترین نیازهای انسانی و مولفه‌های سیاستگذاری اجتماعی در دولت‌های رفاهی است. اگرچه اهمیت مسکن به خاطر احساس امنیتی است که اقامت در «خانه» ایجاد می‌کند، اما در واقع اهمیت آن به علت شاخص بودن آن در محاسبه میزان و شدت نابرابری در جامعه است. مسکن آمیزشی از هویت فردی با مکان است، لذا مسکن در خانه شخصی به پیشرفت فردی و استمرار زندگی انسانی کمک می‌کند. مسکن در ضمن بخشی از زندگی اجتماعی است و تعاملات اجتماعی را از طریق ساخت همسایگی و خانواده تقویت می‌کند. مسکن شخصی به غیر از دادن احساس امنیت، حسی از مسوولیت‌پذیری و موفقیت را نیز به فرد و خانواده می‌دهد، زیرا افراد برای کسب آن تلاش کرده‌اند. به علاوه، در دنیای کنونی ویژگی مسکن از توجه به فیزیک خانه (House)، به حریم فردی و آسایشی آن (Home) تغییر کرده است. آنقدر که این روزها با دیدن درون خانه‌ها می‌توان سبک زندگی‌های متفاوت و هویت‌بخشی را مشاهده کرد که غیر قابل مقایسه با گذشته است. به جز اینها، تلاش برای کسب مسکن، نوعی سرمایه‌گذاری اقتصادی نیز هست؛ سرمایه‌گذاری‌ای که برای کسب پایگاه جدید اجتماعی نیز صورت می‌گیرد و تعیین‌کننده گروه اجتماعی فرد و خانواده است. اما این تلاش‌های فردی که به نظر منفعت‌طلبانه می‌رسد، در اصل دگرخواهانه است، چون فرد تنها برای خودش تلاش نمی‌کند، بلکه این تلاش برای سکونت خانواده و منافع جمعی است، و این دارایی را نیز به  فرزندانش منتقل می‌کند. تجربه بشری این کوشش‌ها را ستایش کرده، به این دلیل که مسکن موجب تحرک اجتماعی، کسب پایگاه اجتماعی و پر کردن شکاف بین طبقات پایین با بالای جامعه است. به علاوه اهمیت تملک مسکن شاخص پروزنی، در حد تحصیلات و شغل، برای تعیین گروه‌بندی اجتماعی نیز تلقی می‌شود. با توجه به چنین اهمیتی تعجب‌آور نیست که می‌بینیم افراد تلاش می‌کنند به هر وسیله‌ای که شده مسکنی به دست آورند. این تلاش در برخی جوامع از جمله ایران، به شکل دسترسی به مسکن غیر‌رسمی نیز در می‌آید.

تعریف سکونتگاه یا مسکن غیر‌رسمی به نوع آن بستگی دارد. اما تمامی انواع مسکن‌های غیررسمی ناشی از یک  1 انتخاب اجباری در مسکن‌گزینی در شهرهاست. مسکن غیر‌رسمی چه بر زمین‌های دارای مالکیت رسمی ساخته شده باشد، چه به صورت حلبی‌آباد و در زمین‌های عمومی باشد، از نظر مدیریت شهری حق دریافت خدمات مختلف شهری را ندارد. هرچند برخی از انواع مسکن غیررسمی که آنها را «شبه‌مسکن غیر‌رسمی» می‌نامند وجود دارد که بخشی از خدمات شهری را رسماً دریافت می‌کند. بنابراین، «داشتن یک سقف بالای سر» یا «در فکر یک سقف بودن» جمله‌ای بسیار جذاب اما بی‌محتوا به نظر می‌رسد، به این دلیل که این نوع سکنی‌گزینی، انتقال از یک دامنه نا‌امن در جامعه، به دامنه دیگری از آن است، چرا که مسکن‌های غیر‌رسمی مسکن‌های حداقلی هستند که تنها، ایده‌آل فرد را در مورد «داشتن یک سقف بالای سر» برآورده می‌کند و هیچ نیاز اولیه دیگری، مانند کیفیت مسکن، بهداشت و خدمات جانبی محله‌ای و شهری را رفع نمی‌کند. به عبارت دیگر، بالای سر ساکنان مسکن غیر‌رسمی ظاهراً تنها سقف است، اما زندگی‌شان در محیطی پرازدحام و توام با خطرات محیطی، بهداشتی و انواع جرم‌هاست؛ و اگر آنها را در بین انواع بی‌خانمان‌ها، از جمله ساکنان گرم‌خانه‌ها، کارتن‌خواب‌ها، مستاجرانی که در معرض تهدید تخلیه از سوی صاحب‌خانه‌ها هستند، و حتی ساکنان مجتمع‌های سازمانی قرار دهیم، طبقه‌بندی به گزاف نکرده‌ایم. از آن جهت که حداقل در میزان ناامنی در نوع اسکان با همه انواع بی‌خانمانی شریک است، و در مقایسه با بسیاری انواع بی‌خانمانی در رده‌های بالای محرومیت از دریافت خدمات اجتماعی قرار دارد. زندگی در چنین مناطقی نه همسایگی -به معنای واقعی کلمه- دارد، نه خدمات شهری، نه خدمات امنیتی و انتظامی، نه فرد و خانواده صاحب سقف بالای سر خود است و نه مالک آنچه در زیر همین سقف جمع کرده و استفاده می‌کند، و حق هر گونه دخل و تصرف در اموال منقول و غیر‌منقول به رسمیت شناخته نمی‌شود.
با این وجود، چرا مسکن غیررسمی به وجود می‌آید و رشد می‌کند؟ مفهوم کلیدی که منشاء مسکن غیررسمی را معرفی می‌کند، نابرابری است. اما برای تبیین جامعه‌شناختی منشاء مسکن غیررسمی در هر جامعه -و حتی در هر شهری- باید پاسخ این سوالات را یافت: ساکنان این اقامتگاه‌ها چه کسانی هستند، از کجا آمده‌اند؟ از قسمت‌های دیگر شهر آمده‌اند؟ یا از شهرهای دیگر، یا از روستاها؟ دسته‌جمعی مهاجرت کرده‌اند؟ قبل از این نوع سکونت چه می‌کرده‌اند و چه شغلی داشته‌اند؟ در کدام بخش اقتصادی فعالیت می‌کنند، در بخش رسمی اقتصاد یا بخش غیر‌رسمی، در کدام بخش غیر‌رسمی: رسمی قانونی یا رسمی غیر‌قانونی؟ آیا به واسطه خویشاوندان و آشنایان به این سکونتگاه کشانده شده‌اند، یا به واسطه دلالان ملکی، یا به طور مستقیم و بدون واسطه؟ هزینه‌های ساختمان خود را چگونه پرداخت می‌کنند، مستاجر هستند یا صاحبخانه غیررسمی؟ چه انگیزه‌ای از سکونت دارند: به امید کار و شغل و درآمدی هستند، یا تنها به دنبال سقفی بالای سر، یا فرار از مستاجرنشینی یا آرزوی رسمی ‌شدن سکونت‌شان؟ چه خدمات شهری را دریافت می‌کنند: آموزش فرزندان، بهداشت و درمان؟ برای رفع نیازهای اساسی دیگر شهری و اجتماعی چه می‌کنند؟ چه تجربه برخورد با ماموران انتظامی که برای انتقال‌شان اقدام کرده‌اند، دارند؟ آیا ساکنان مسکن غیررسمی را می‌توان بر حسب قومیت‌شان متمایز کرد؟
ویژگی‌های کلی جامعه‌شناختی سکونت غیررسمی را بر اساس مطالعات انجام‌شده می‌توان چنین فهرست کرد: نخست، وجود میزان بالای احساس ناامنی در میان ساکنان، به ویژه سرپرست خانوار، عدم وجود هر نوع ارتباط میان هویت فردی با مکان غیر‌‌رسمی. مطمئناً فرد تا رسیدن به مسکن رسمی، دچار بحران ارتباط با فضا و مکان است. در سکونت غیررسمی فرد نه حریم فضایی امنی دارد،  نه آرامشی. در نتیجه فرد امکان تجربه کردن سبک زندگی خود را از طریق ابژه‌های جامعه مصرفی در فضای «امن خانه» پیدا نمی‌کند.  به این علت فرد را دچار محرومیت مضاعف می‌دانند. به علاوه، اگرچه فرد با هدف بالا رفتن از نردبان پایگاه اجتماعی دست به اقامت در مسکن غیررسمی می‌زند، اما در واقع اقامت او در این چنین منطقه‌ای کمکی به پیشرفت فرد و خانواده‌اش نمی‌کند. بیشتر از این، چون ساکنان مناطق غیررسمی بخشی از حقوق اجتماعی را دریافت نمی‌کنند شهروند درجه دوم محسوب می‌شوند، و لذا احساس «مسوولیت‌پذیری اجتماعی» هم ندارند؛ و اگر ادعا شود که این «احساس» در جامعه ما امری عام شده است، باید گفت در میان آنها مضاعف است. به علاوه اینها، سرمایه‌گذاری اقتصادی که آنها با ساخت و سازهای غیرقانونی انجام می‌دهند، همراه با ریسک بالایی است. اما اینکه چرا افراد دست به چنین سرمایه‌گذاری‌ای می‌زنند، خود مساله‌ای است قابل تامل.
تنها ویژگی مشترک مهمی که بین مسکن غیررسمی و رسمی وجود دارد، این است که ظاهراً تعاملات اجتماعی از طریق ساختن همسایگی تقویت می‌شود. اما تبیین چنین مساله اجتماعی مهمی بر اساس نظریه شبکه، این است که نوع و انسجام همسایگی در میان ساکنان مسکن‌های غیررسمی قوی‌تر از سایر مناطق شهری است، چون گروه‌های مشترک قوی – یعنی منافع مشترک- آنها را به هم متصل می‌کند. به عبارت دیگر، معنای همسایگی در این مناطق، اتحاد در مقابل هر گونه اقدام علیه آنهاست. در نتیجه، خیلی زود در مقابل تصمیماتی که به انتقال آنها منجر شود، عکس‌العمل جمعی نشان می‌دهند. در مقابل، چون رابطه با گروه‌های دیگر اجتماعی -رابطه آشنایی یا رابطه ضعیف- در میان آنها کم است، و اغلب غریبه‌ها به این مناطق راهی ندارند، معمولاً در کلیت انسجام اجتماعی جامعه شهری قرار نمی‌گیرند؛ و حتی گسترش این مسکن غیررسمی این انسجام را ضعیف می‌کند – لذا مردم دیگر مناطق، کمتر در مقابل اقدامات شهرداری‌ها علیه سکونت غیررسمی واکنش، اظهار تاسف یا احساس همبستگی نشان می‌دهند. از این نظر می‌توان آنها را به نوعی «طردشدگان اجتماعی» محسوب کرد. چون شبکه‌ای با پیوندهای قوی برای خود ساخته‌اند، که همبستگی اجتماعی کل جامعه را بر‌نمی‌انگیزاند. اما برخی قرائن و مشاهدات حاکی از آن است که چون ساکنان در سن کار این مناطق بخشی در نیروی کار جامعه ادغام شده‌اند، نمی‌توان آنها را «منفک و طردشده از نیروی کار» تلقی کرد. اگر این ساکنان در نیروی کار شهری ادغام شده باشند، باید انتظار داشت که بیشتر در بخش غیر‌رسمی، چه قانونی و چه غیرقانونی شاغل باشند. اگرچه تعیین میزان اشتغال آنها در هر بخش مشکل است، اما عموماً عقل سلیم حکم می‌کند که این افراد در بخش غیر‌قانونی غیررسمی کار می‌کنند. چون خاستگاه جغرافیایی انواع جرم‌ها در چنین مناطقی است. به علاوه، بخشی از ساکنان این مناطق در بخش غیررسمی قانونی و رسمی بخش خصوصی کار می‌کنند، و از مزایای تامین اجتماعی برخوردار هستند. این درست است که نظام رفاهی ایران به نحوی عمل می‌کند که در برخی خدمات اجتماعی ساکنان سکونتگاه‌های غیررسمی را تحت پوشش قرار می‌دهد، اما سیاستگذاری اجتماعی منسجم به نحوی که سیاست‌های اشتغال، بهداشت، آموزش، تامین اجتماعی و مسکن، در یک کلیت مورد توجه و طراحی و اجرا قرار گیرند و تاثیر هر کدام بر دیگری مورد توجه سیاستگذاران باشد، یا تعطیل‌اند یا اندک توجهی را بر‌می‌انگیزاند. در میان متخصصان و پژوهشگران مسکن نیز کمتر عنایتی به قرار دادن بحث مسکن در چارچوب سیاستگذاری اجتماعی شده است. دیرینه‌شناسی مسکن غیررسمی از ابتدای ماه‌های انقلاب تا‌کنون نیز حاکی از فقدان سیاست‌های هماهنگ اجتماعی است. به علاوه، عدم پایداری در سیاست‌ها، یا «کوتاه‌مدت» بودن سیاست‌های مسکن شهری آنچنان روشن است که هر فرد عادی نیز با اولین مشاهده فضایی شهر تهران متوجه آن می‌شود. با این وجود، اقدامات مختلفی از سوی دولت‌های مختلف برای حل این مساله صورت گرفته است. در اوایل انقلاب، دولت انقلابی طرز تلقی مثبت نسبت به سکونت غیررسمی داشت، و همین امر به روند رسمی کردن این مناطق یا انتقال مسالمت‌آمیز ساکنان آن منجر شد. مساله‌ای که در حافظه جمعی ساکنان این مناطق باقی مانده است و از عوامل استمرار این پدیده نیز محسوب می‌شود. در مقابل، در دوره‌هایی نیز برخی سیاست‌ها نشانه طرز تلقی منفی سیاستگذاران و مقامات به این ساکنان بوده است. برخی سیاست‌ها نیز این پدیده را طبیعی تلقی کرده و تنها در فکر محدود کردن آن بوده‌اند. اما هیچ‌گاه «مساله» مسکن غیررسمی در چارچوب یک برنامه سیاست اجتماعی منسجم و هماهنگ دیده نشده است.

منبع :هفته نامه تجارت فردا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *